فاطمه حلما جان مافاطمه حلما جان ما، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
فاطمه اَسما جان مافاطمه اَسما جان ما، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
بابا حمیدرضابابا حمیدرضا، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
مامان عارفهمامان عارفه، تا این لحظه: 34 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 14 سال و 19 روز سن داره

❤ღفاطمه حلما و فاطمه اَسما❤دو هدیه ی ماه رمضانღ

10اردیبهشت-تلاش مادرانه و دانشجویانه

سلام دخترم.الآن 1شبه و تو خوابی.امروز گوشواره ی درمانگاه که گوشامونو سوراخ کرد و درآوردم و گوشواره طلا انداختیم هردو.ولی گوش تو بعد از انداختن گوشواره جدید خون اومد و بردمت حموم و بعدش هم دوباره کمی خون اومد و دوباره شستمت! خیلی با این گوشواره کفش دوزکی نیم ستت ناز شدی الآن 4شبه به کوب دارم تلاش میکنم تا آخر این ماه پایان نامه م تموم بشه و کلی برای تاخیر چندین ماه ام متاسفم ! خییییییییییییییییییلی خسته م و کمرم درد گرفته از بس تحقیق و تایپ کردم دعام کنید تموم بشه که تا مصاحبه دکتری دفاع کرده باشم راستی کلی خبر دارم و عکس اما وقت ندارم فردا بابا و مامانم میرن مشهد و امروز خودت دو باربه تنهایی نشستی ...
10 ارديبهشت 1393

خبر خوش-1اردیبهشت

سلام خواهریا یه عالم خبر دارم فرصت گذاشتن فعلا ندارم فقط بگم الحمدلله رتبه دکتری م 22 شد یعنی ایشالله مثل دو مقطع قبلی بازم مهمون دانشگاه تهرانم اگر پایان نامه م تا شهریور تموم بشه دعام کنید ...
2 ارديبهشت 1393

دخمل بازیگوش من...19فروردین

  سلام وروجک مامان برای اینکه نگهت دارم ورجه وورجه نکنی مجبورم با لباسا بهت گیره بزنم فسقلی شیطون من. الهی قربونت برم دائم خدا را بابت اومدنت شکر میکنم با همهههههههههههه ی سختی ها  ولی تو اینقدر شیرینی که همه رو مجذوب خودت میکنی.خدا تو رو دقیقا همون موقعی که میخواستیم بهمون داد شکرت خدایا ...نه زود تر نه دیر تر. این روزا برای سرماخوردگیت کلافه ای تا میخوام به دور گوشواره تالکل بمالم برای ضد عفونی،دستمو میگیری و با اضطراب نگاهم میکنی و ناله میزنی زیر لب با اینکه درد نداره ها لبه پوشکتو قبل از شستنت میگیری و میکشی! از هرنوع کلاه و پیشبندی بدت میاد و به سرعت در میاریش عاشق باز ی  هستی خصوصا...
20 فروردين 1393

17فروردین.سرماخوردگی نامه!

سلام فرشته ی نازنینم الآن ساعت 12و نیم شبه و تو به سختی لالا کردی آخه بینیت کیپ شده و آبریزش داری کلافه شدی.برات دستگاه بخور روشن کردیم شیرین ترین من! امروز با مامان بزرگت کلی دالی کردی جدیدا با اکثریتی که میبینی دالی میکنی و سرتو یه وری پایین میاری و میخندی دیروز خونه دوستم عارفه روضه بودیم تو کنارم رو مبل نشسته بودی  با کمال تعجب چند بار به من زدی تا بهت نگاه کنم و همزمان میگفتی:  ماما...ماما!    باورم نمیشد مامانم میخواست برات غش کنه بانمک مامان.جدیدا شیر که میخوای با حالتی ملتمسانه میگی: ماماااااااااا! منم میخوام زندگیمو بدم برات.راستی از وقتی که تو هتل در مشهد یه بار با نی بهت دوغ دادم،هروقت دوغ...
18 فروردين 1393

15فروردین93-سرماخوردگی کوموچول عشقم

سلام .اول از هم تسلیت برای شهادت مادرمان حضرت زهرا س که عاشقشان هستیم داشتم دیروز به این فکر میکردم چه خوبه که حلما ماشالله سرما نخورد تا آخر زمستون! تا اینکه امشب خونه جاریم دیدم آبریزش بینی داره و فهمیدیم سرما خورده!!!راستی امشب احساس کردم "ماما" گفتنت واقعی تر از همیشه بود وقتی بغل مامان بزرگت یا عمه جونت بودی دستات و با حالت التماس به طرفم گرفتی و گفتی "ماماااااااااا"..منم با کلی افتخار که منو دوست داری بغلت کردم و تو هم تو بغلم خوابیدی فدات بشم.بمیرم برات که وقتی گریه میکنی اشکات تند تند میریزن الآن هم خوابه ساعت2شبه و گاهی تو خواب به زبون خودش" گَ...ها..."  داره حرف میزنه و دوباره میخوابه!الهی فداش بشم بچم همش...
17 فروردين 1393

28بهمن92-سری که شلوغ است!

سلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام عشق زیبای من...معصوم من.فرشته ی سفید خونه این روزا خییییییییییییییییییییییییییییییلی سرم شلوغه چون خیییییییییییییییییییییییییییییییلی کار دارم و میخوام همه کارهامو به نحو احسن خییییییییییییییییییییییییییییییییلی انجام بدم!!! از سوپ میکس شده برا حلما بگیر تا خونه تکونی "البته کار هر روزم بود!" و "آمادگی برا کنکور دکتری که هنوز استرسشو دارم"  و "نقد کتابها" و "مهمونیا و مراسمهایی که میرم و باید همه جانبه منو دخملی بهترین و قشنگترین باشم" و " بازی و کارهای مربوط به حلما" و "آشپزی  و  لباس شویی" و "تفریحات بینابینی" و  "وب خودم" و  "پایان نا...
30 بهمن 1392