فاطمه حلما جان مافاطمه حلما جان ما، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
فاطمه اَسما جان مافاطمه اَسما جان ما، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
بابا حمیدرضابابا حمیدرضا، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
مامان عارفهمامان عارفه، تا این لحظه: 34 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 14 سال و 21 روز سن داره

❤ღفاطمه حلما و فاطمه اَسما❤دو هدیه ی ماه رمضانღ

عکسهای 5ماهگی دخترم

1392/10/26 20:53
849 بازدید
اشتراک گذاری

قابل توجه دوستان رمزدار،2پست قبلی جدید است

واین هم عکسهای 5ماهگی حلما خانم با تاخیر و بعد از امتحانات من وباباییش

بعضی عکسها توضیح داره بعضیا نه!

این شال و گردن و دوست مامانم"پروین خانم" بافته

و این تل رو!

دخملی بالاخره پستونک خور شد اونم بازدن پستونک به آب پرتقال و توسل من به حضرت علی اصغر...آخه واقعه حیاتی بود! و اونم عروسک مورد علاقه ی دخملمه

با تلاش بسیار به لحظه این گلسر روی موهای پریشون دخترم موند!

پستونک جدیدش که یه هفته بیشتر استفاده نکرد!

شیرخشک گرفتیم برای روزهای کلاس دانشگام که پیش مامانم بذارم اما دلم نیومد و کلاسا رو با هم رفتیم!

خودشم تمایلی نداشت اصلا و خودم هم حس بدی داشتم به شیرخشک!

این شال و کلاه هم یکی از آشناهای همون دوست مامانم براش بافت.هردوش خیلی نازه

نمیدونم شماره کیو میگیره؟!

دختر خودکفا!

کیک خودمّ پخت!

این کلاه بچگی خودم بودا!

حلما و سارینا

و پستونک فعلی که مامانم براش خرید

در انتظار یگانه زهرا

و بالاخره فاطمه سادات و دخمل گلش یگانه زهرا اومدن

از نمای دور

دوتایی بازیگوش امگار میخوان از الآن پاشن و بدون و با هم بازی کنن.هردو به باباییشون رفتن.البته بابایی هیچ کدومش کچل نیستا!

روابط عمومی قوی دخملم!

تحت تعجب!

با دقت و متحیر!

بدش مال خووووووووووووووودمه!

پسنوک خوران حرفه ای!

:خسته شدم از بس با دوستم باازی کردم باید بخوابم دیگه!

 

میخوام باهات کشتی بگیرم ننجون!

موفق شدم!

و به این ترتیب پایین،دخملی برا اولین بار غلت زد همون روزیکه با خودم فکر میکردم کی میخواد غلت بزنه؟!

خودشم کلی ذوق کرده بود! منم بهش تبریک گفتم بابت این موفقیت!

وقتی خوابش میاد با پشت دستش چشماشو میماله

این نیم ست بامزه رو عاطفه جون براش خریده

 

 

لبخند تو قرص انرژی زاست...لَختی بخند...خنده ی گل زباست!

 

هرچی رو ببینی میخوای زود بگیری

 

دختر قطبی!

 

این عکسها رو خونه همون دوست مامانم "پروین خانم انداختم با تمام شال گردنهایی که بافته بود برای دوتا دختر گلش":

 

 

این گلسرهای ناز و هم عاطفه جون باز به دخترم داد و دخترم ازینهمه محبت مبهوت شده!

 

این جغجغه هارو از بای و اندیشه برا حلما خریدم خیلی نازن

 

و اینم محمد جواد"پسر دومی  زینب جون"که تازه به دنیا اومده زردی داشت البته الآن دیگه40روزشه و خوب شده

 

یکی اینو از صورتم برداره بابا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

و بالاخره شب یلدا خونه مامانم ایییییییینا!

 

 

این گل نرگسها رو دوست گلم شیما آورد همراه هدیه برا دخملی و نجمه ساداتم براش شنل آورد.هردو از دوستای خوب دانشگاهن

 

و اولین باری که دخترم تو روروئک نشست و بهت زده بود و کم کم کاملا بهش وارد شد البته الآن در بخش ننوی روروئک میشینه!

 

دختری در بین کتاب و جزوه های مادری که من باشم!

 

و تمام...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سمیرا
26 دی 92 21:33
چه خانمی شده ماشاءالله...
مامان نفس طلایی
27 دی 92 16:18
ای جان ددددددلم عزیزم و.... میواستم اونجا باشم تا بخورمش این دخمل خوشمزه رو ... چه عکسای نازی گرفتی ... من واقعا بهت افتخار می کنم که با بچه خوب درس می خونی افرین دوستم ..... ای نازم به این دو تا دخمل گل و ناز ... انشالله همبازی های خوبی برای هم باشن
آرزو **مامان ابولفضل کوچولو**
28 دی 92 11:29
سلام عزیزمممممممممممم ماشالله کولاک کردی دختر چقدر عکس ....البته خب بایدم اینطور باشه خیلی غیبت داشتی ولی همه عکسا عالی بودن ماشالله به حلما جون با این همه فعالیت .... راستی خسته نباشی انشالله موفق باشی همیشه .... حلما رو از طرف من یه ماچ آبدار بکن ازش که دلم میخواد بچلونمش ... عکسای یگانه زهرا و فاطمه حلما جون هم خیلی ناز شدن .... چقدر خوبه بعدا میشن همبازی همدیگه ولی پسر من همبازی نداره تهناس آپم عزیزم