12آذر و بامزگی های من
پست قبل برای دوستان صاحب راز،جدیده هاااااااااااااااا
و عکسهای دخترم از ابتدای 5ماهگی ش:
از دست این بابایی که هی چیپس میخره!
حلما کنگفو کار!
محو صحبت های آقا مجتبی شده بودی عزیزم
راستی به حرکت دورانی دخترم و محل قبلی متکا دقت کنید
دستاتو غیب کردی؟!
حرکت به سمت هیات مامانجون اینا
و چند تیپ متفاوت
اینجا 7امام حسین بود داشتیم میرفتیم خونه خانم حقانی روضه داشتن و اینم امیرحسین شیطون که به من ارادت خاصی داره و ژان گولر بازی در میاره تا جلب توجه کنه
منم دوسش دارما
یک عدد حلما وسط اتاق پذیرایی!
هیجان رفتن خونه مامانجون!
من و باباییم:
نی نی صورتی!
رو پای خودم وای میسّم!
این تل و از خیریه دانشگاه خریدم اینم بقیه تل های خود خودم!
خودم یه وری شدما!
داشتم میرفتم واکسن4ماهگیمو بزنم اینم جاش رو پام
الحمدلله این دفعه بهتر بودم کمتر گریه کردم و تب نداشتم چون از قبلش استامینوفن خورده بودم!
لثه م میخاره خب!
اینجا هم از کریر سر خوردم ولی چون محو تلویزیون بودم صدام در نیومد!
دست من و مامان و بابام
گردنمو نگه میدارم
عاشق اسباب بازی های صدا دار هستم
من و تختم
من چه مهم م
اینم کادوی اولین سالگرد حس بودنم برا مامان و بابا
اینا توش بود:
و بقه عکسام اون روز
خودم دالی بازی میکنم
وقتی مامانم میخواد عکسامو بذارم گریه میکنم تا منو رو پاش میشونه و خودم نظارت کامل بر همه چیز دارم
عاشق اینم که روی ماهمو تو آینه ببینم
پشت دستمو لیس میزنم خیلی خوشمزه سش
گاهی شیطون گولم میزنه و موهای بابامو میکشم!
چه ناز خوابیدم
آماده حرکت به سمت دانشگاه تهران
این پستونک و بندش همون روز گم شد
انگشتای خوشمزه مو با صدا میخورم