۱شهریور
سلام
روزهای سخت دارند میگذرند
با تپش قلب های تند من!با سختگیری های استادم.با شیطنت ها و باهوشی ها و خنده و اشک ها ی دخترم،با چشم تار عمل شده ی همسرم،در خانه ی کوچکی که مال خودمان است و سلطنت کوچک ماست و عاشقش آن هستم.با کمک های بی منت مادرم و مهربانی های جبران نشدنی اش،با یاری پدرم،زیر سایه خدا و اهل بیت و با امید به شفای روح و روان خودم،با نبود اینترنت ای دی اس ال!روزهایی که وقت فکرکردن به بیتی را هم ندارم گرچه لبریزم و ثانیه هایم موزونند.روزهای ثبت نام دانشگاه ۷ساله ام در مقطع دکتری ادبیات حماسی به امید دفاع مقدس...همراه با استرس شب نخوابیدن دفاع از رساله و از پس استاد راهنما با زبانی نرم برآمدن.روزهای جشن تکلیف شایان و خوانندگی احسان(پسر عمو و پسر دایی دخترم)،روزهای بالاترین نمره دانشگاه بودن همسرم،و امدادهای غیبی که خدا میفرستد تا وام بیش از درآمدمان را بدهیم.روزهای دانلود نسخه جدید پو!روزهای ادای نذرهای خیلی وقت پیشم یکدفعه و شرمندگی ام بابت بدحسابی پیش خدا،روزهای ۱۰قدم مستقل دخترم و پیاده روی هایش در خیابان با کمک ما
خدایا شکرت،ببخش،کمکم کن،آرامشم بده،عاشقم کن،ناامیدم نکن.عاشقنم همین.بنده ی بدی هستم ولی تو بهترینی