5خرداد-مروارید دهان دخترم جوانه زد
سلام دخترم عشقم
الآن 8عصره و ما روضه بودیم اومدیم آخه شهادت امام موسی کاظم ع هست.
تو الآن خوابی و رعد و برق شدید میزنه و بابایی بیرونه و تا نیاد خونه دلم آروم نیست.
کارهای نهایی پایان نامه رو دارم انجام میدم . کتابهای ارشاد و باید فردا بابایی بده و یکی از مدارکم و بده دانشگاه تربیت مدرس
من به حمیدرضا و مامانش"مامانجون" و مامان و بابای خودم واقعا مدیونم خیلی زحمت میکشن خصوصا حمیدرضا که همراهمه و امتحاناش از فردا شروع میشه
این5شنبه احتمالا فهیمه "دختر جاری" رو باید پاگشا کنم با کمی تاخیر
این روزا پشت هم حرف میزنی ماشالله و "بودابودابودا...ووتیکو ووتیکو...." و خیلی کلمات و نامفهوم میگی علاوه بر مفهوم ها!
لبه فرش و علاقه داری بالا بزنی و چیزهای ریز و هرجا ببینی با دو انگشتت برداری و دقت کنی و گاهی بذاری دهنت
3خرداد متوجه شدیم لثه ت تیز شده و مروارید کوچولویی در لثه پایینت جوونه زده مبااااااااااارکه عشقم
قبلش تب کرده بودی و پشت هم معده ت کار می کرد
این روزا پیِ فروش خونه قبلی و خرید خونه جدید هرچند بسیار نقلی هستیم ایشالله زود انجام بشه
حمیدرضا دکتر چشم رفته برای وقت عمل پیوند قرنیه چشم دیگه ش برای بعد ماه رمضان ایشالله خیره
فعلا همین