عکسهای 8 ماهگی عشق کوچولوم به ترتیب
سلام خواهرا
خبرهای اصلی رو باید بنویسم بخاطر کمبود وقتم
8تا 11 فروردین که مشهد رفتیم و بار دوم تو البته با وقتی تو دلم بودی بار سومت حساب میشه و کلی هوا عالی بود و هوای حرم و صحن و در آغوش گرفتیم و عطرشو به یاد سپردیم.
در هتل:
اونجا رفتیم هتل سینا که نزدیک به حرم بود و با قطار صبا رفتیم.
برای تو پستونک دربسته شو و دندونی کوچیک خریدیم و حمیدرضا شلوار بیرون قهوه ای و پیرهن سه گره از عبا فروشی خرید پیشاپیش کادوی سالگرد عروسیمون
این عکس و 8ماهگیت انداختیم و دقیقا همینجا در 2ماهگیت ازت عکس داریم:
8ماهگی
2ماهگی
گوش تو رو همونجا سوراخ کردیم.قبل از سوراخ کردن در مطب:
و اشکهای تو بعد از سوراخ کردن گوش:
22 فروردین با مامان اینا رفتیم حضرت عبدالعظیم و حمیدرضا به مناسبت سالگرد عروسیمون که 26 ام بود برام چادر عبایی براق با دوخت خیاطی که خودش عرب بود خرید خییییلی نازه
در نمایشگاه عکس در قم.
راستی :
2تاقلک هم خریدیم یکیش برای پولهایی که به هر مناسبتی به تو میدن و یکیش برای خرید خونه بزرگتر
24فروردین شب شعر برای حضرت ام البنین بود در نهاد رهبری دانشگاه تهران و دوستای شاعرمو بعد 8ماه دیدم و حاج سعید حدادیان هم تو رو دید و کلی ذوق کرد همه ش سراغتو میگرفت تا ببینتت.بغلت کرد و 30هزار تومن بهت کادو داد و کلی خندیدیم!!!
تو در مراسم:
28فروردین سالگرد پدر جاریم بود و تو اونجا کلی دست به دست شدی و نسبت به نی نی هایی که به اسباب بازیت دست میزدن عکس العمل نشون میدادی
26 فروردین هم سالگرد عروسیمون بود که حمیدرضا یک کیک خوشمزه خرید سورپرایز شدم
29فروردین کنگره شعر فاطمی در قم بود منم جزو10نفری بودم که انتخاب شدم برای شعرخوانی مراسم
و زیارت عالی بود و بازم بمن و حمیدرضا بقیه دوستای شاعرمونو دیدیم .
صبح ساعت6برامون ماشین فرستادن و برگشتنی هم با بیابانکی برگشتیم
برای اولین بار رفتیم جمکران و بعدش حرم
و بعدش غذا حضرتی خوردیم
منم یه برنامه برای روز ولادت حضرت زهرا در شبکه الولایه ضبط داشتم . قبلش هم آقای دکتر هادیمنش اومد دنبالمون برای همکاری در نشریه شمیم یاس که مربوط به حوزه های خواهران است و به ما یه سجاده ترمه و تسبیح هدیه داد
آخر مراسم مصاحبه با شبکه یک داشتم که روز ولادت پخش شد . و به عنوان هدیه یک کیف سنتی و کارت هدیه و تقدیرنامه بزرگ رو شاسی و کتابو فیلم و...هدیه دادن.
31فروردین ساعت 2ظهر شیما پیام داد که جواب دکتری اومده و منم با حالت بسیااااااااااااااااااااار استرسی رفتم سایت و دیدم الحمدلله رتبه 22 شده.یه حالی شدم که نگو.بعدش دو رکعت نماز شکر خوندم.سهمیه هم نداشتما
اونروز ولادت حضرت زهرا بود و حمیدرضا یک انگشتر کادو داد.همونروز بود که اولین بار بطور مستقل از حالت خوابیده نشستی
2اردیبهشت با همکارای حمیدرضا و خانمهاشون که هم سن خودم بودن رفتیم بازم قم و غذا حضرتی خوردیم و 3تا نی نی هم سن تو اونجا بود
به خانمها به مناسبت روز زن پارچه چادر مشکی عالی هدیه دادن
3اردیبهشت پدرحمیدرضا رو عمل کردن و الحمدلله بهتر شد
4اردیبهشت پرستااینا از مکه اومدن و سالن سورتمه مهمونی دادن
5اردیبهشت شبش من و حلما تنها بودیم برا اولین بار و حمیدرضا بیمارستان موند پیش پدرش
و یک زیر دکمه دار و یک جغجغه گوشتکوبی برای تو!
خیلی عکس مونده 300 تا که مربوط به این ماهه فرصتی شد میذارم
ادامه عکسها به ترتیب:
مشهد در رستوران مشغول دوغ خوردن
وقت نماز در صحن بازی با نی نی
قربون یه وری خوابیدنت بشم
آماده برای رفتن به هیات
فاطمه حلما و محمد یس که یک سالشه
این عینک خلبانی رو از مشهد برا خودم گرفتم اگه سالم بمونه!
این عروسک وسطیه عیدی زنعمو مژگان دخملمه
فاطمه حلما عشقِ تب لت و پو!
در اتاق دخترعمه الهام.اینجا سرماخورده بودی حال نداشتی بمیرم
این جعبه رو دادم تا یکی یکی وسایلشو بیرون بریزی اما یهو دمر کردیش!
حلما و آوا
قربون گلسرت مادر!
هیجانی که به جیغ بنفش بدل شد!
حلما و محمد علی
دخملم با قران صوتی ش
و این هم شیوه ی جدید "دالی " خصوصا بعد شستن تعویضت که میمیرم برات